loading...
راز و نیاز
سید احمد موسوی بازدید : 194 سه شنبه 01 آذر 1390 نظرات (0)

چند روزی بود که حال عجیبى پیدا داشتم؛ یعنى حال نماز شب و حال نماز اوّل وقت خواندن را نداشتم. از این گذشته از خواندن نماز و رابطه با خدا لذّت نمى‌بردم. حسابی از خودم تعجب مى كردم كه چرا چنین شده‌ام؟ هرچه گریه و زارى و التماس مى‌كردم باز به جایى نمى رسیدم تا آنکه شبى از همین شبها خواب بسیاری عجیبی دیدم. در آن رویای شگفت به من گفتند: «كسى كه خرماى حرام بخورد، معلوم است كه دیگر عبادت را دوست نداشته و از آن لذتى نخواهد برد!»

وقتى از خواب بیدار شدم آن روز را که به بازار رفته بودم یادم آمد. جریان خریدن خرما را به یاد آوردم كه وقتى خرما را گرفتم، دیدم یكى از آن خرماها رسیده نیست لذا بدون اجازه صاحب مغازه، آن خرما را برداشتم و روى خرماهایش گذاشتم و به عوض آن، یك خرماى خوب برداشتم و آن را خوردم.

تازه فهمیده بودم که از کجا خورده‌ام. آن خرما کار خودش را کرده بود. هرچه قدم به قدم بالا رفته بودم را با سر سقوط کرده بود. مطئن شدم كه همان یك خرماى حرام، بر روى حالات معنوى من اثر نهاده و دیگر از خواندن نماز و رابطه با خدا، لذتى نمى برم .

نقل با تصرف از : تربیت فرزند از نظر اسلام ،  آیت الله مظاهرى

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
من مسلمانم قبله ام یک گل سرخ جانمازم چشمه ، مهرم نور . دشت سجاده من . من وضو با تپش پنجره ها می گیرم در نمازم جریان دارد ماه ، جریان دارد طیف . سنگ از پشت نمازم پیداست : همه ذرات نمازم متبلور شده است . من نمازم را وقتی می خوانم که اذانش را باد ، گفته باشد سر گلدسته سرو من نمازم را ، پی (( تکبیرة الاحرام )) علف می خوانم پی (( قد قامت )) موج . سلام من به هر چه وبه هر کــــسی که با سحر تمام جسم و جان او پر از نماز می شود . . .
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 74
  • کل نظرات : 26
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 46
  • آی پی امروز : 7
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 25
  • باردید دیروز : 13
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 49
  • بازدید ماه : 148
  • بازدید سال : 506
  • بازدید کلی : 132,671